برای دیدن عکس در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید
اون که یه وقتی تنها کسم بود
تنها پناه دل بی کسم بود
تنهام گذاشتو
رفت از کنارم
از درد دوریش من بیقرارم...!
برای دیدن عکس در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید
ايستاده ام
تنها
پشت ميله هاي خاطرات ديروز
اينجا
انگشت هايم را مي شمارم
يک.
دو..
سه...
ودست هاي تو در هم فرو رفته اند
تو
غزل را مشت مشت به حراج گذاشتي
که مهرباني ات را ثابت کني
ولی
ولي نفهميدي که من
آن سوي خيابان
انتظارت را مي کشم
تو بي وقفه فرياد کشيدي
ومن
ديگر آزارت نمي دهم
زين پس
قصه هايم را براي هيچ کس تعريف نمي کنم
مطمئن باش
هنوز هم قافيه را به چشمان تو
مي بازم
مطمئن باش!
24 بهمن ماه؛ روزی که فروغ فرخزاد برای همیشه رفت...
*برای دیدن عکس در اندازه اصلی بر روی آن کلیک کنید*
یه روزایی خیلی دلت می گیره برای خیلی چیزا
برای خاطره ها
برای روزای رفته
برای عمری که رفته
برای عروسک بچگی هات
برای مدرسه
برای بازی های کودکانه
برای تک تک روزا که دارن جوونیت رو با خودشون می برن و امان ایستادنم نمیدن
انقدر دلت می گیره که میخوای بری یه جای دور، دور، دور
یه جاییکه راحت بتونی اشک بریزی
یه جاییکه بغض تو گلوت رو فریاد بزنی
یه جاییکه به خودش نزدیک تر بشی و بهش بگی خسته شدی
خسته از همه چی از همه دنیا
بگی خسته شدم ولی لااقل هوامو داشته باش تا کم نیارم
تو که نزدیکی بهم حتی از رگ گردنم نزدیک تر بازم هوامو داشته باش
بازم دستامو بگیر
میدونم فقط خودتی که بهم آرامش میدی...
بـــــی هــــوا بدون مقصــــد ســـمت طــــــوفان تو میــــــرم
منـــــو درگـــــیر خـــــودت کـــــن بلـــکه آرامــــش بگیــــــرم
تعداد صفحات : 11