کنار رودخانه تنها من بودم
و یک سنجاقک که شتابزده می گشت
شاید به دنبال...یک جفت ، یک همدل...همراز
و من خسته از گشتن
حال که تو را یافته بودم ، دیگر توان رفتنم نبود
سنجاقک امید داشت بیابد
و من فقط آرزو می کردم
روزی به تو که یافته بودم بگویم
"چقدر امروز بدون تو سخت گذشت"