در جوی زمان، در خواب تماشای تو می رویم
سیمای روان، با شبنم افشان تو می شویم
پرهایم؟ پر پر شده ام
چشم نویدم ، به نگاهی تر شده ام
این سو نه! آن سویم
و در آن سوی نگاه، چیزی را می بینم، چیزی را می جویم
سنگی می شکنم، رازی با نقش تو می گویم
برگ افتاد، نوشم باد : من زنده به اندوهم
ابری رفت، من کوهم . می پایم ، من بادم ، می پویم
در دشت دگر، گل افسوسی چو بروید، می آیم... می بویم