تو باز دير كردي
تو باز دير كردي و من
در امتداد خاموش خيابان
بر جاي قدم هايت بوسه مي بارم
تو باز دير كردي و من
در كنج پنجره ذهنم
غزلهاي غربت مي سرايم
و خاطرات كهنه ورق مي زنم
و تو باز دير كردي
و دير خواهي كرد
تو دير خواهي كرد به وسعت زمان
و هرگز نخواهي آمد
و من دير مي پايم به وسعت زمان
و هرگز نخواهم رفت و باز
هر روز به عشق آمدنت
شيشه هاي غربت گرفته ي پنجره را پاك مي كنم
و باز همان امتداد ساكت را دنبال خواهم كرد