کاش می دانست کسی
زندگی هیچ گاه با من خوب تا نکرد
در قفس زندانیــم ولی
کـس حکــم آزادیـم امضا نکــرد
* * *
من ساکتـم در اوج فریــاد ها
تک درختی در میان یک کویــر
شعرهایی از جنس دلتنگی گفته ام
تا ابد در میان واژه ها اسیــر
* * *
کوچه کوچه شعر می گویم
ولیواژه واژه نشانی از درد من است
سرگذشت شعرهایم قصه شد
شکوه هایی از سرزمین سرد من است
* * *
بعد از این تصویرم دگر یک خاطره است
غصه را در عمق چشمهایم بخوان
قلب پر از عشق و گرمی خود را
دگر به رویا بخشیده ام این را بدان
ر.الف ( رهگذر )