از جدا شدن نوشتی رو تن زخمی هر برگ
گريه كردم و نوشتم نازنينم يا تو يا مرگ
به تو گفتم باورم كن ميون اين همه ديوار
تو با خنده ای نوشتی همقفس خدا نگهدار
بنويس مهلت موندن يه نفس بود
سهم من از همه دنيا يه قفس بود
بنويس كه خيلی وقته واسه تو گريه نكردم
سر رو شونه هات نذاشتم، مثل دستات سرد سردم
من كه تو بن بست غربت زخمی از آوار پاييز
فكر چشمای تو بودم با دلی از گريه لبريز
شب عاشقونه من كه حروم شد
مهلت بودن با تو كه تموم شد
ندونستم بايد از تو می گذشتم
وقتی از غربت چشمات می نوشتم