چه شامها که چراغم فروغ ماه تو بود
پناهگاهم شبم گیسوی سیاه تو بود
اگر به عشق تو دیوانگی گناه منست
ز من رمیدن وبیگانگی گناه تو بود
دلم به مهر تو یکدم غم زمانه نداشت
که این پرنده ی خوش نغمه در پناه تو بود
عنایتی که دلم را همیشه خوش می داشت
اگر نهان نکنی لطف گاهگاه تو بود
بلور اشک به چشمم شکست وقت وداع
که اولین غم من آخرین نگاه تو بود
(مهدی سهیلی)