ما رند و خراباتی و دیوانه و مستیم
پوشیده چه گوئیم ،همینیم که هستیم
زان باده که در روز ازل قسمت ما شد
پیداست که تا شام ابد سرخوش و مستیم
دوشینه شکستیم ،به یک توبه دو صد جام
امروز به یک جام ،دو صد توبه شکستیم
(فرصت شیرازی)
دانی که دل غمزده را لعل تو خون کرد
خون کرد و فراق تو اش از دیده برون کرد
خلوتگه دل جای هوس بود از این پیش
عشقت به درون آمد و اغیار برون کرد
دیوانه مجویی به همه شهر که ما را
گیسوی چو زنجیر تو پابست جنون کرد
حیرت برم از آنکه به زلف تو زند دست
کاین مار سیه را زچه افسانه فسون کرد
ما روز ازل شیفته ی روی تو بودیم
آشفته سر زلف تو ما را نه کنون کرد
(فرصت شیرازی)
می خواهم بگذرم
بگذرم از هر آنچه که تو ندیدی و من احساس کردم
تو نشنیدی هر چند بار که من گفتم و تکرار کردم
ساختم و تو خراب کردی
و من چقدر تشنهء شنیدن حرفهایی بودم که تو هرگز نزدی
اشک ریختم
برای روزهایی که چه نیازمند تو در کنارم بودم
برای خودم که چگونه غرق تو شدم
و بیاد آوردم
خودم را
که چگونه پر از تفکرات ارغوانی بودم
چگونه پرواز را دوست داشتم
و تو را
که بالهای مرا شکستی
همچون قلبم
می خواهم بگذرم
از تو!
از عشق ویران کنندهء تو
از منی که با تو بوجود میامد
و چه غریب بود
قلب این پرنده امروز از پیش تو پرواز خواهد کرد
(فری ناز آرین فر)
آرام میبارد باران
...ببار بر من ای باران
قطره های باران بر صورتم می خورند
من چترم را میبندم و کنار میگذارم و خودم را به باران میسپارم
باران با قطره هایش چهره ام را نوازش میکند
بر لبانم مینشیند
چشمانم را میبندم
صورتم را بوسه باران میکند
بر گردنم میلغزد و روی شانه هایم مکثی میکند
مرا از عشق خیس کن باران
از شهوت لبریز کن باران
...قطره های باران به آرامی از شانه هایم پایین می روند
...
باران روی تمام بدنم نشسته است
باران شدید می شود
لباس بر اعضای بدنم می چسبد
...مثل زندانی که برای بوییدن آزادی صورت خود را به میله های زندان می چسباند، بدنم خود را به لباسها می چسباند
...
یک رعد
...و ناگهان باران بند میاید
...و احساس آرامش مطلق
(فری ناز آرین فر)
تعداد صفحات : 25
بهترین حالت نمایش فتوبلاگ با مرورگر گوگل کروم و بهترین رزولوشن برای دیدن فتوبلاگ (800*1280) میباشد.