باز کن پنجره هارا،که نسیم
روز میلاد اقاقیهارا
جشن میگیرد
وبهار
روی هرشاخه،کنار هربرگ
شمع روشن کرده ست....
همه چلچله ها برگشتند
وطراوت را فریاد زدند...
کوچه یک پارچه آواز شده ست
و درخت گیلاس
هدیه ی جشن اقاقی هارا
گل به دامن کرده ست...
بازکن پنجره ها را ، ای دوست
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
توی تاریکی شب های بلند
سیلی سرما باتاک چه کرد؟
با سرو سینه ی گل های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
حالیا معجزه ی باران را باور کن
و سخاوت را درچشم چمن زار ببین
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد!
خاک جان یافته ست
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
بازکن پنجره هارا
و بهاران را
باور کن...
(فریدون مشیری)
بهترین آرزوهاتونو براتون آرزو می کنم
سال نو مبارک