فریادی و دیگر هیچ .
چرا که امید آنچنان توانا نیست
که پا سر یاس بتواند نهاد.
***
بر بستر سبزه ها خفته ایم
با یقین سنگ
بر بستر سبزه ها با عشق پیوند نهاده ایم
و با امیدی بی شکست
از بستر سبزه ها
با عشقی به یقین سنگ برخاسته ایم
***
اما یاس آنچنان تواناست
که بسترها و سنگ ها زمزمه ئی بیش نیست !
فریادی
و دیگر
هیچ !
(احمد شاملو)
بوسه های تو
گنجشککان پر گوی باغند
...
و تنت
رازی ست جاودانه
که در خلوتی عظیم
با منش در میان می گذارند
تن تو آهنگی ست
و تن من کلمه ئی ست که در آن می نشیند
تا نغمه ئی در وجود اید :
سرودی که تداوم را می تپد
در نگاهت همه مهربانی هاست :
قاصدی که زندگی را خبر می دهد
و در سکوتت همه صداها :
فریادی که بودن را تجربه می کند
(احمد شاملو)
توي فصل سرد پائيز
توي سرماي زمستون
دخترك تنها وخسته
ميشينه كنج خيابون
تو دل كوچيك و نازش
طفلكي يه دنيا درده
چشماشو ببين چه سرخن
آخه بازم گريه كرده
رو لباس پاره پورش
دونه هاي سرده برفه
مي بيني ساكته اما
تو دلش يه دنيا حرفه
خيلي وقته كه لباشو
كسي خندون نمي بينه
آره رسم روزگاره
بايد از غصه بميره
قلب كوچيك و ظريفش
از غمو تنهايي يخ بست
كسي انگار توي اين شهر
نمي گيره از كسي دست
واي از اين هجوم سرما
واي از اين سكوت و نفرت
توي اين شهرو هياهو
كوكجاست عشقو صداقت
كو كجاست دستاي مردي
كه بگيره دست اونو
كو كجاست خورشيد گرمي
كه روشن كنه زمينو
نفساي گرم ودستاش
ديگه از سرما بريده
دخترك رو بعد از اون شب
ديگه هيچ كسي نديده
دخترك رفت تك و تنها
رفت از اين ديار غربت
رفت يه جايي كه تو شهرش
مرده باشه غم و نفرت
(مهدی تفکر)
تعداد صفحات : 408
بهترین حالت نمایش فتوبلاگ با مرورگر گوگل کروم و بهترین رزولوشن برای دیدن فتوبلاگ (800*1280) میباشد.