در بازی دل نگاه من مست تو بود
هر برگ دلم شکسته پابسته تو بود
من شاه دلم را بر زمین انداختم
اما چه کنم که تک دل دست تو بود
تو می آییکجا یا کی؟
نمی دانمتو می آیی
پس از شب های دلتنگی
برای صبح یکرنگی
نمی دانمتو می آیی
برای باور بودن
دمی با عشق آسودن
نمی دانمتو می آیی
نگاهت آشنا با من
سلامت بوی پیراهن
نمی دانمتو می آیی
پس از باران
به دستت شاخه ای ریحان
نمی دانمتو می آیی
سبک چون پر
برای لحظه ی برتر
نمی دانمتو می آیی
چو آیینهدلت شفاف و بی کینه
نمی دانمتو می آیی
برای من ، برای کوری دشمن
نمی دانمتو می آیی
تنت شبنم، دلت بی غم
نمی دانمتو می آیی
خدا با تو
تمام لحظه ها با تو
نمی دانمتو می آیی
تو می آیی
چرا امشب نمی آیی؟
نمی دانم
تعداد صفحات : 384