![Image By FotoPic.ir](http://s2.picofile.com/file/7170984729/_www_AllPic_ir_3081.jpg)
![Image By FotoPic.ir](http://s2.picofile.com/file/7170985264/_www_AllPic_ir_3131.jpg)
![Image By FotoPic.ir](http://s2.picofile.com/file/7170995692/_www_AllPic_ir_3133.jpg)
![Image By FotoPic.ir](http://s2.picofile.com/file/7170987204/_www_AllPic_ir_3130.jpg)
چون دوست دشمنی کرد دیگر چه می توان گفت
با یار ناجوانمرد دیگر چه می توان گفت
با محرمان غمناک بهمرهان ناشاد
با همدمان دم سرد دیگر چه می توان گفت
با بدقمار بدنرد با بد رگان نامرد
با رهزنان بی درد دیگر چه می توان گفت
مردانگی چو شد ننگ
بر مرد عرصه شد تنگ
فهلی چو خاری آورد
دیگر چه می توان گفت
در شهر خالی از مرد
با خاطری پر از درد
شبرو شب است و شبگرد
دیگر چه میتوان گفت
(دکتر مظاهر مصفا)
اگر در آسمان باشی پر از پرواز خواهم شد
اگر در انتها باشی پر از آغاز خواهم شد
تو از آن کلبه ی چشمت نگاهی بر دل من کن
ببین از سحر چشمانت پر از اعجاز خواهم شد
تو با موج نفسهایت مرا غرق نوازش کن
در اعماق وجود خود پر از یک راز خواهم شد
مرا با لحن شیرینت فقط یک دم صدایم کن
از آن لحظه پر از ساز و پر از آواز خواهم شد
(آرش نصیری)
من از تكرار هذيان در تب پاييز مي ترسم
از اين اسطوره هاي از تهي لبريز مي ترسم
درونم آنچنان از چهره ي تاريخ چركين است
كه از هر يادگار خاطره انگيز مي ترسم
برايم آنقدر از عقده هاي محتسب گفتند
كه از گيلاس هاي ارغواني نيز مي ترسم
حقيقت واژه ي تلخي است در قاموس ناپاكان
زتكرار حقيقت هاي حلق آويز مي ترسم
كلاغاني كه ديگر از مترسكها نمي ترسند
به تاراج حقيقت آمدند ، برخيز مي ترسم
(آرش نصیری)
[با تشکر فراوان از "پاییزبان"]
تعداد صفحات : 384