![Image By Fotos.Blogfa.Com](http://s1.picofile.com/file/6358327962/AllFoto_ir_1829.jpg)
طفلی به نام شادی ، دیریست گمشده است
با چشمهای روشن براق
با گیسویی بلند به بالای آرزو
هرکس از او نشانی دارد
ما را کند خبر
این هم نشان ما :
یک سو خلیج فارس ، سوی دگر خزر
(شفیعی کدکنی)
گذشتم از تو که ای گل چو عمرِ من گذرانی
چه گویمت که به باغِ بهشتِ گمشده مانی
به دورِ چشم تو هرچند دادِ دل نستاندم
برو که کام دل از دورِ آسمان بستانی
گذاشتم به جگر داغِ عشق و از تو گذشتم
به کامِ من که نماندی، به کامِ خویش بمانی
بهار عمر مرا گر خزان رسید تو خوش باش
که چون همیشه بهار، ایمن از گزند خزانی
تو غنچه بودی و من عندلیبِ باغ تو بودم
کنون به خواری ام ای گلبنِ شکفته چه رانی
به پاس عشق، زبد عهدی ات گذشتم و دانم
هنوز ذوقِ گذشت و صفای عشق ندانی
چه خارها که زحسرت شکست در دلِ ریشم
چو دیدمت که چو گل سر به سینه ی دگرانی
(هوشنگ ابتهاج)
دیروز باران بارید و نقش خاطره ی تو را
از شیشه ی پنجره ی اتاقم شست...
دیروز وقتی زیر باران قدم میزدم
باران جای انگشتان تو را
از لا به لای موهایم پاک کرد ...
جای بوسه ی گرمت را از روی صورتم نیز...
و باد عطر دلنشین تنت را از پیراهنم برد...
بعد از رفتنت اینها تنها یادگاری های تو
در دفتر خاطرات زمستونیم بود
که باران دیروز همه را شست
و حالا دیگر زمستون هم
تو را به یـاد نخواهـد آورد
تعداد صفحات : 384